دیکتاتوری سازمانی (ماکیاولیسم)
در خیلی از پروژه ها و مجموعه هایی که فعالیت می کردم حرف، حرف مدیر عامل بود. مدیر عاملهایی که کل سهام شرکت برای آنها بود. وقتی مشاور یا مدیر جذب می کردند فقط و فقط بابت ویترین سازمانی بود.
یادم نمی رود در یکی از شرکت ها وقتی دیدیم مدیریت محترم عامل فقط و فقط بخاطر اینکه حال رقیب را (که از دوستان خودش بود) بگیرد کل بودجه تبلیغات را صرفه یک تبلیغ بی محتوا کرد.
زمانی که من به ایشان اعتراض کردم و دید جواب قانع کننده ایی ندارد، به من گفت: “این شرکت من هست، پول خودم هست و دوست دارم اینطور خرج کنم”.
این جواب یک دیکتاتور سازمانی هست. دیکتاتور سازمانی در ایران به فردی گفته می شود که در سازمانشان به غیر خودشان، بقیه را کارگران حجره خود می داند، و قرار است همه به این حاج آقا خدمات رسانی هایی از جمله خریدهای خانه، شستن ماشین، چایی آوردن، روشن کردن سیگار و … کنند.
پاداش گوش کردن به حرف این حاج آقاها هم کم نیست، یکروزه مدیر می شوی، افزایش حقوق، هر ماه یک سکه(در حال حاضر نیم می دهند) هدیه می گیری و….
من به مدیر عامل سازمان که حرف حرف خودش است دیکتاتور و به پیروان سینه چاک او ماکیاول می گویم.
در این مقاله می خواهم در مورد این سازمان ها توضیحاتی بدهم:
ابتدا ماکیاولیسم را تعریف می کنم
ماکیاولیسم (به انگلیسی: Machiavellism)، عبارت است از مجموعه اصول و روشهای دستوری که نیکولو ماکیاولی سیاستمدار و فیلسوف ایتالیایی (۱۴۶۹-۱۵۲۷) برای زمامداری و حکومت بر مردم ارائه داد.
نیکلا ماکیاولی که بنیاد این نظریه خود را پیرامون روش و هدف در سیاست قرار داده، در کتاب خود شهریار (The Prince)، هدف عمل سیاسی را دستیابی به قدرت میداند و بنابراین، آن را محدود به هیچ حکم اخلاقی نمیداند و در نتیجه به کار بردن هر وسیلهای را در سیاست برای پیشبرد اهداف مجاز میشمارد و بدین گونه سیاست را به کلی از اخلاق جدا میداند.
ماکیاولی معتقد است، زمامدار اگر بخواهد باقی بماند و موفق باشد نباید از شرارت و اعمال خشونتآمیز بترسد. زیرا بدون شرارت، حفظ دولت ممکن نیست.
حکومت برای نیل به قدرت، ازدیاد و حفظ و بقای آن مجاز است به هر عملی از قبیل کشتار، خیانت، ترور، تقلب و … دست بزند و هرگونه شیوهای حتی منافی اخلاق و شرف و عدالت برای رسیدن به هدفش روا میدارد.
این مکتب بر این باور است که رجال سیاسی باید کاملاً واقعبین و مادی و جدّی باشد، آنگونه سختگیر باشد که اگر تکالیف دینی، اخلاقی و احساسات سد راه او شود؛ از آنها صرفنظر کند و هدفی جز رسیدن به مقصود نداشته باشد.
حال بعد از شناخت مفهوم ماکیاولی، در مورد دیکتاتوری سازمانی صحبت می کنم.
دیکتاتوری سازمانی از نظر علمی و تجربی من، از ادغام دو سبک مدیریتی استبدادی و پدرانه به وجود می آید، در زیر تعریف هر کدام را می آورم.
مدیریت استبدادی Autocratic
به این معنی است که مدیر تصمیمهایش را انفرادی میگیرد، بدون توجه زیاد به زیر دستان. در نتیجه این تصمیمات مدیر هستند که نظر و شخصیت او را منعکس میکنند؛ و طبیعتا اگر مدیریت خوب باشد، میتواند تصویری از اعتماد به نفس را به وجود آورد. از طرفی دیگر زیر دستان ممکن است بیش از حد وابسته به رهبران شوند و احتمالا نظارت بیشتری لازم شود. مدیران استبدادی دو دسته اند:
مدیران دستوری Directive که تصمیمات را خودشان میگیرند و مدیران ارشد مورد قبول.
مدیران آسان گیر Permissive که باز تصمیمات را خود میگیرند اما به زیر دستان در نحوه اجرایی کردن آن آزادی عمل میدهند.
مدیریت پدرانه Paternalistic
در واقع نوع شدید مدیریت پدرانه همان مدیریت دیکتاتوری است اما تصمیمات به نحوی گرفته میشوند که رغبت کارکنان نیز مانند تجارت مورد توجه قرار میگیرند. یک مثال خوب در این مورد میتواند دیوید برنت و مایکل اسکات باشد که مدیریت یک نمایش تلویزیونی تخیلی رو بر عهده داشتند. به این شکل که مدیر اکثر تصمیمات را به کارکنان شرح میدهد و از اینکه احتیاجات اجتماعی و تفریحی شان تامین است اطمینان حاصل میکند. این میتواند کمبود ایجاد انگیزه در کارمندان را که از سوی مدیریت استبدادی ایجاد میشود را تعدیل کند. ارتباط معمولاً از بالا به پایین است، فید بک و بازخوردی که به مدیر میرسد باعث تشویق و دلگرمی مدیر میشود. این نوع مدیریت آن زمان بیشترین تاثیرخود را دارد که وفاداری را در کارمند ایجاد میکند. رهبری قشر فقیر، قدردانی از اهمیت دادن به نیازهای اجتماعی. عواملی هستند که این نوع مدیریت را در وابسته کردن کارکنان به مدیر شبیه مدیریت استبدادی میکنند.
مشکلات چنین سازمان هایی چه چیزی می تواند باشد؟
می توانم اینطور این سئوال را جواب بدهم. شاید در محصولات خارجی این موضوع را دیده باشید که زیر برندشان می نویستند Since 1850 یا 1964 . از افتخار من همکاری با برند جواهر سازی چیلو1270 می باشد که نزدیک به 800 سال قدمت این برند می باشد و کاملا به صورت دموکراتیک اداره می شود. حتی نظر من که مدیر فروش و بازاریابی ایرانشان بودم برایشان مهم بود.
ولی در ایران شما برندی را نمی بینید که بیش از 50 سال قدمت داشته باشد. بعد از فوت دیکتاتور اصلی که 40 سال موسسه آن سازمان بوده، بر سر پست او دعوا می شود (مانند دعوا که بعد از رفتن یک دیکتاتور روی می دهد و خونریزی هایی می شود) در آخر پسر بزرگتر می شود رئیس کارخانه یا سازمان (فرد بی لیاقتی می شود جانشین) که تا دیروز داشته در کلاس موسقی آهنگ گوش می کرده و به کمتر از دو سال برند دیگر وجود ندارد.
پس می تواند مشکلات زیر را برای این چنین سازمان هایی اعلام کرد:
1. طول عمر سازمان کوتاه است
2. خلاقیت سازمانی در حد صفر
3. مسئولیت سازمان با یک نفر هست ( جمله معروف آنها: اگر سر کار نباشم کار انجام می شود)
4. تنوع محصول ندارند
5. در نبود دیکتاتور هیچ تصمیمی گرفته نمی شود
6. افراد تحصیل کرده در این سازمان ها به تعداد انگشتان هست. که اگر هم باشند از دوستان و فامیل دیکتاتور می باشند
7. قانون بر اساس کتاب قانون دیکتاتور در سازمان اجرا می شود
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.