«قيمت ها همه جا حضور دارند»
هر چيزي قيمتي دارد، اما هميشه روشن نيست که آن قيمت چيست. از بيشتر قيمت هايي که مي پردازيم ظاهرا معنا و منطق خيلي کمي بيرون مي آيد.
ما 3/2 دلار براي يک قهوه استاربوکس مي پردازيم وقتي که نوشيدني تقريبا يکساني را مي توان در گوشه خيابان با کمتر از 1 دلار خريداري کرد. اگر بابت خون دادن به ما 25 دلار بدهند تمايل ما نسبت به زماني که خون رايگان است کمتر خواهد شد. آمريکايي ها مهاجران غيرقانوني دستمزد پايين را استخدام مي کنند تا سقف خانه شان را تعمير کرده يا چمن ها را مرتب کنند، و در همان زمان به سياستمداراني راي مي دهند که قول داده اند ميلياردها دلار خرج کنند تا اين مهاجران را از کشور بيرون کنند و شهروندان غرب صنعتي در سال، صدها دلار ماليات يا نقدي به کسي مي پردازند تا زباله ها را به دور بريزد.
کتاب «قيمت هر چيزي» با يک فرض ساده شروع مي شود: در پشت هر انتخابي که ما مي کنيم يک قيمت وجود دارد چه اين انتخاب، تصميم گيري درباره داشتن بچه، رانندگي خودرو، يا خريد کتاب باشد. ما اغلب موفق به فهميدن دقيق اين نکته نيستيم که قيمت ها به عنوان يک نيروي محرکه شکل دهنده به زندگي چقدر حياتي هستند. اما قدرت قيمت ها زماني آشکار مي شود که قيمت هاي مختل شده باعث مي شود تا تصميمات اشتباهي در زندگي بگيريم.
سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و مدرس و برگزار کننده دوره های MBA و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است.
ادواردو پورتر ماجراي واقعي در پشت قيمت ها و اينکه اين قيمت ها واقعا چه چيزي به ما مي گويند را آشکار مي سازد. او ما را وارد داستان اقتصادي جهاني مي کند از مقايسه قيمت نسبي يک راي در ساوتومه فاسد و در ايالات متحده علي الظاهر غيرفاسد، به ارزيابي هزينه شادبودن در بوتان، و به استقراي ارزش دلاري که براي عمر انسان قائل هستيم. رويکرد يگانه وي به ما کمک مي کند تا توضيح دهيم: چرا جوامع چندهمسري در قياس با جوامع تک همسري واقعا ارزش بالاتري براي يک زن قائل هستند. چرا يک نفر حاضر است براي يک پلاک خودرو يا شماره تلفن همراه 14 ميليون دلار بپردازد در حالي که قيمت استاندارد آن 95 دلار است. و چرا برخي موسسات دولتي معتقدند يک سال عمر شهروند مسن تر، چهار برابر ارزشمندتر از يک سال عمر شخص جوانتر است.
پورتر ارزيابي هاي دائمي و اغلب ناآگاهانه اي را که ما هر روز از ارزش و قيمت مي کنيم جمع بندي مي کند. پورتر در اثناي بررسي ماجراي جالب پشت قيمت هر چيزي از ازدواج و مرگ گرفته تا تشک خواب و گوشت اسب، به ارتباطات نامنتظره اي مي رسد که دامنه گسترده رشته ها و فرهنگ ها را متصل مي کند. نتيجه کار يک روايت قانع کننده وروشن بينانه درباره طرز کار واقعي جهان شده است.
در ادامه فصل يکم اين کتاب را مي خوانيم
هر کس که ازمحل جمع آوري زباله ها در جهان در حال توسعه بازديد کرده باشد مي داند که ارزش، مفهوم مبهم و نامشخصي است. از نگاه بيشتر مردم جهان توسعه يافته، ضايعات خانوار البته بي ارزش است. به همين خاطر است که ما آنها را دور مي ريزيم. ظاهرا نروژي ها مايلند به هر کسي که حاضر باشد مواد بازيافتي را از زباله هاي عمومي جدا کند 114 دلار در هر تن بپردازند. يک نظرسنجي چند سال قبل از خانوارهاي منطقه تنسي روشن ساخت که هر خانوار حاضر به پرداخت 363 دلار در سال است تا محل دفن زباله ها از آنجا به جاي ديگر منتقل شود. اما کافي است اندکي از تجربه آني خود فراتر رويم تا زباله يک کالاي باارزش شود. در کامبوينس که بيرون شهر اواگادوگو در کشور بورکينافاسو قرار دارد، کشاورزان به کاميون هاي حمل زباله شهرداري پول مي دهند تا زباله هاي خشک جدانشده (که تکه هاي پلاستيک هم در بين آنها است) را در کشتزارهاي ذرت و ارزن خالي کنند تا به عنوان کود استفاده شود. در سال 2003 قيمت رايج براي خريد هر تن زباله 400 فرانک بود. در دهلي نو، يک بررسي در سال 2002 نشان داد زباله جمع کن ها بابت هر کيلو بطري نوشابه دو روپيه و براي بطري هاي پلاستيکي شامپو هفت روپيه به دست مي آورند. يک بچه که پاي پياده در زباله داني هاي دهلي کار مي کرد مي توانست بيست تا سي روپيه در روز به دست آورد.
برخوردي که ما با زباله داريم در واقع به شکل گزاره ارزشي مشابه با هر چيز ديگري است. قيمتي که روي زباله مي گذاريم- مبلغي که حاضريم بدهيم تا آن را داشته باشيم، يا آن را از دست بدهيم- تابعي از منافع يا هزينه هاي همراه با آن است. يک کيسه بطري نوشابه دو روپيه اي براي دختربچه هندي که امروز غذايي نخورده است باارزشتر است تا براي من روزنامه نگار که شکم سيري دارم و در نيويورک هستم. او براي به دست آوردن آن کيسه زباله چه کار بايد بکند- بايد يک روز را در ميان مزبله هاي پايتخت هند به دنبال زباله ها بگردد و زندگي و تندرستي خويش را به خطر اندازد، که البته براي وي قيمت بسيار بالايي نيست چون که تقريبا تنها چيزي که او دارد جانش است که محتاج لقمه ناني است. او انتخابي ندارد به جز اينکه زندگي خود را براي خوراک، پوشاک، سرپناه و هر چيز ديگري که نياز دارد به خطر اندازد. برعکس او من هستم که چيزهاي بسياري دارم. من درآمد قابل قبولي دارم. اگر چيزي وجود داشته باشد که خيلي کم داشته باشم وقت آزاد است. پنج سنتي که من با دادن بطري هاي نوشابه به دکه بازيافت سوپرمارکت به دست مي آورم ارزش زحمت به پول تبديل کردن آن زباله ها را براي من ندارد.
با اين مقايسه قصد نداشتم فرصت هاي بيشتري که ثروتمندان نسبت به فقرا دارند را برجسته کنم. نکته اينجاست که فقرا در بين گزينه هاي پيش روي خود به همان روشي دست به انتخاب مي زنند که ثروتمندان انتخاب مي کنند، يعني قيمت انتخاب هاي جانشين را ارزيابي مي کنند. هزينه ها و فايده هاي نسبي مسيرهايي که پيش روي فقيرترين دختر هندي و ثروتمندترين مرد آمريکايي است، رفتار آنها را تعيين مي کند. مقدار اين هزينه ها و فايده ها را فرصت هايي که آنها دارند و محدوديت هايي که مواجه هستند، شکل مي دهد. قيمتي که ما روي اشيا مي گذاريم (عمر يا زباله هايمان را با چه چيزي مبادله خواهيم کرد) چيزهاي زيادي در اين باره که ما چه کسي هستيم مي گويد.
قيمت زباله خط راهنما به سمت تمدن ارائه مي دهد. آلودگي در کشورهاي فقير بسيار ارزان است. شهروندان آنها به راحتي مايلند چرک و آلودگي را در عوض رشد اقتصادي بپذيرند. با اين حال به تدريج که مردم ثروتمندتر مي شوند قيمت نسبي آلودگي افزايش مي يابد. سرانجام آلودگي به حدي گران مي شود که مي تواند مسير توسعه را تغيير دهد. چين مکان کثيفي است. اما اين هواي کثيف و آب آلوده يک انتخاب است که هزينه هاي آلودگي به شکل مشکلات تنفسي، رودخانه هاي سمي و غير آن را در برابر هزينه افت توليد يا تجهيز نشدن کارخانه ها براي کنترل آلاينده هاي آنها متوازن مي کند. انتخاب سوئيسي ها به کلي متفاوت است جايي که حفظ دارايي هاي زيست محيطي- هواي تميز، درختان، حيات وحش- باارزش تر از ايجاد مشاغل توليدي براي کشاورزان بيکار ديده مي شود. تعداد سوئيسي هايي که عضو سازمان هاي زيست محيطي هستند دو برابر چيني ها است. بيش از يک سوم سوئيسي ها معتقدند آلودگي محيط زيست مهم ترين مساله پيش روي ملت است؛ فقط 16 درصد چيني ها چنين احساسي دارند.
اما با رشديافتگي چين، روزي فرا مي رسد که قيمت ساخت يک نيروگاه برق زغال سنگي که بر اساس تاثيري که بر باران اسيدي، گرم شدن کره زمين و ساير خطرات مي گذارد اندازه گيري مي شود از ارزشي که چيني ها براي توليد محصول اضافي قائل هستند پيشي خواهد گرفت. اگر رشد چين همين طور ادامه يابد، زماني مي رسد که چيني ها از صنايع سمي و آلوده کننده محيط مثل فولاد و مواد شيميايي به بخش هاي با آلودگي کمتر مثل پزشکي و خدمات مالي خواهند رفت. حتي شايد يک روز برسد که آنها فولاد و موادشيميايي خود را از کشورهاي فقيرتري بخرند که تحمل بالاتري براي آب و هواي آلوده داشته باشند. به بيان ديگر، چين رفتاري شبيه تر به سوئيس يا آمريکا خواهد داشت. يک بررسي نتيجه گرفت انتشار سولفور دي اکسيد زماني به اوج مي رسد که درآمد سرانه کشور به حدود 8900 تا 10500 دلار مي رسد. در آمريکا، انتشار سولفور دي اکسيد تا تصويب قانون هواي پاک در 1970 به رشد خود ادامه مي داد. از آن پس مقدار آن به نصف کاهش يافته است.
ادعاي اصلي کتاب اينست: هر انتخابي که مي کنيم با قيمت گزينه هايي که در برابرمان قرار دارد شکل مي گيرد آنچه که ما هزينه هاي نسبي ارزيابي کرده و در برابر منافع اندازه گيري مي کنيم. برخي اوقات، بده بستان ها شفاف و سرراست هستند، از قبيل زماني که يک نوشيدني مورد علاقه خود را خريداري مي کنيم. اما دختر زباله جمع کن هندي شايد از ماهيت معامله خود آگاه نباشد. با دانستن اينکه کجا به دنبال قيمت هايي باشيم که زندگي ما را هدايت مي کند (و درک تاثير اقدامات ما بر قيمت هايي که در برابرمان رديف شده است) نه فقط به ما کمک خواهد کرد تا تصميمات مان را بهتر ارزيابي کنيم. بلکه قيمت هايي که ما به عنوان افراد و جوامع پيش روي خويش داريم، چگونه قيمت ها ما را به حرکت وامي دارد، چگونه با حرکت ما در اين يا آن مسير، قيمت ها تغيير مي کنند، ديدگاه قدرتمندي براي آشکارساختن تاريخ ارائه مي دهند.
تقريبا دو دهه پيش، زماني که لورنس سامرز اقتصاددان ارشد بانک جهاني بود، نام خويش را در زير يادداشتي امضا کرد که پيشنهاد مي داد براي کشورهاي ثروتمند منطقي است زباله هاي خود را به کشورهاي فقير صادر کنند. او گفت چون دستمزدها در کشورهاي فقير ارزان تر است، آنها زيان کمتري مي بينند اگر کارگران بيمار شده يا بميرند. يادداشت مي گفت «منطق اقتصادي در پشت تخليه ضايعات سمي در کشوري که پايين ترين دستمزد را دارد، بي نقص است و بايد چنين واقعيتي را بپذيريم.» به علاوه، در کشوري فقير با ساير مشکلات، آلودگي اهميت کمتري دارد: «نگراني نسبت به عاملي که باعث يک در يک ميليون تغيير در احتمال سرطان پروستات مي شود، ظاهرا در کشوري بسيار بالاتر است که مردم زنده مي مانند تا دچار سرطان پروستات شوند تا کشوري که مرگ و مير کودکان زير 5 سال آن 200 در هزار است.»
اين يادداشت که چند ماه پيش از نشست سران زمين 1992 سازمان ملل در ريودژانيرو به بيرون درز کرد براي منتقدان مسجل ساخت که بانک جهاني معتقد است، کشورهاي فقير زباله داني هستند. خوزه لوتزنبرگر فقيد وزير محيط زيست وقت برزيل در نامه اي به سامرز نوشت استدلال « کاملامنطقي بوده؛ اما کلاابلهانه است» الگور معاون رييس جمهور که خشمگين شده بود شانس سامرز را براي اينکه رييس شوراي مشاوران اقتصادي بيل کلينتون شود از بين برد. سامرز پوزش خواست و توضيح داد، قصد اين يادداشت ارائه «نظر متقابل کنايه داري» بوده است تا تفکر تحليلي درباره تجارت زباله را داغ کند.
حرف لوتزنبرگر يک نکته مهم داشت. دستمزدها تنها معيار ارزش مردم نيست. قيمت سروکار داشتن با زباله در کشورهاي محروم اغلب صفر است نه چون که شهروندانشان اهميتي به آلودگي نمي دهند، بلکه چون دولت هاي شان قوانين جلوگيري از آلودگي را اجرا نمي کنند. اما در نوشته سامرز نيز نکته قدرتمندي وجود داشت: محيط بدون آلودگي در کشورهاي فقيرتر ارزشمندي کمتري از ساير چيزها مثل مدرسه دارد که در ملت هاي ثروتمندتر اين قبيل چيزها فراوان تر هستند. بيشتر ملت هاي در حال توسعه با معامله کردن زباله بيشتر در ازاي شانس ساختن يک مدرسه اضافي، منافع خويش را حداکثر مي سازند.
بيشتر ما به قيمت ها در بستر گشت و گذارهاي خريد فکر مي کنيم. در بازارها، قيمت ها آنچه را مصرف مي کنيم جيره بندي مي کنند و ما را هدايت مي کنند چگونه منابع را بين بسياري از خواسته هايمان تخصيص دهيم. قيمت ها به ما گوشزد مي کنند تا اولويت ها را درون محدويت هاي بودجه اي مان تعيين کنيم. دقيقا همان طور که قيمت ها الگوهاي خريد ما را هدايت مي کند، تصميماتي که شرکت ها مي گيرند تا آنچه ما مي خريم را بسازند، آنها را قادر به تامين تقاضاي ما با عرضه خودشان مي کند. اينگونه است که بازارها اقتصاد سرمايه داري را سازماندهي مي کنند. اما قيمت ها نه فقط به چيزهايي که در فروشگاه مي خريم متصل بوده، بلکه در همه جا حضور دارند. در هر تقاطعي، قيمت ها به ما هشدار مي دهند که اين انتخاب يا آن انتخاب را بکنيم. از يک جهت، اين بديهي است: هر تصميمي به انتخابي در بين اختيارات منجر مي شود که ما ارزش هاي متفاوتي برايشان قائل هستيم. اما شناسايي اين قيمت ها به ما اجازه مي دهد تا تصميماتمان را به طور کامل تري درک کنيم. آنها را مي توان به صورت پولي، نقدي يا اعتباري اندازه گيري کرد. اما هزينه ها و فايده ها را همچنين مي توان بر پايه عشق، زحمت يا زمان تعيين کرد. در واقع مهم ترين واحد پولي ما فرصت است. هزينه قبول يک عمل يا پذيرش هر مسير عبارت است از بهترين گزينه در دسترس ديگر كه از دستمان رفته. قيمت يک برش پنج دلاري پيتزا تمام چيزهاي ديگري است که مي توانستيم با پنج دلار به دست آوريم. قيمت ازدواج شامل همه چيزهايي مي شود که مي توانستيم انجام دهيم اگر مجرد باقي مي مانديم. يک روز ناگهان به دام عشق و دوستي افتاده و مغلوب مي شويم. سال هاي بعد متعجب مي شويم که چه اتفاقي افتاد آزادي خود را در قربانگاه مبادله کرديم. اقتصاددانان اين را «هزينه فرصت» مي نامند. با ارزيابي هزينه هاي فرصت، زندگي هاي خود را سامان مي دهيم. دختر زباله جمع کن در دهلي به محض اينکه به دنيا آمد بايد بر سوگيري تثبيت شده والدين هندي که به سقط جنين گسترده جنين دختر انجاميده است غلبه كند. سرشماري سال 2001 هند، 927 دختر هندي زير شش سال را در برابر 1000 پسر ثبت کرده است. اين را مقايسه کنيد با 1026 دختر در 1000 پسر در برزيل و 1029 دختر در 1000 پسر در آمريکا. سوگيري به علت تحليل عميقا نامطلوب هزينه-فايده است: در حالي که پسر داشتن به معناي اداره کردن اموال خانواده و مراقبت از والدين در سنين پيري است، دختران را بايد شوهر داد که نيازمند جهيزيه کمرشکن است. دولت هاي ايالتي هند براي اصلاح و متوازن کردن انگيزه ها، برنامه هاي مبارزه با فقر را با هدف افزايش ميل والدين به داشتن دختر شروع کرده اند. در سال 2008 دهلي يک برنامه سپرده گذاري 10000 روپيه در حساب دختران تازه به دنيا آمده در خانواده هاي فقير را شروع کرد- با بزرگ شدن و رفتن دختران به مدرسه، مبالغ بيشتري پرداخت مي شود. هدف از اين کار ايجاد تکيه گاه منابعي براي آنها است تا ازدواج کرده يا تحصيلات عاليه را دنبال کنند. برنامه بيمه اجتماعي در سال 2006 در هاريانا شروع شد که به والديني که فقط دختر دارند 500 روپيه در ماه بين سن 55 و سن 60 سالگي مي پردازد، زماني که مستمري عمومي دولت جايگزين آن خواهد شد.
من گفت وگوي چند سال پيش با يک مهاجر غيرقانوني در استاکتن کاليفرنيا را به ياد مي آورم. آن زمان در وال استريت ژورنال کار مي کردم و درباره جمعيت اسپانيولي آمريکا گزارش مي نوشتم. اين مهاجر درباره برتري هاي نسبي قاچاق کردن دو بچه اش از مکزيک به من آموخت يعني انتخاب بين پياده روي بسيار دشوار از ميان صحرا يا عبور از پاسگاه قانوني با استفاده از اسناد جعلي. انتخاب دشواري بود. او با چيدن مارچوبه، آلبالو و هر چيز ديگري که در دره سان خواگين کاليفرنيا عمل مي آمد نمي توانست ساعتي بيشتر از 8 يا 9 دلار به دست آورد. او مجبور بود حدود 1500 دلار به يک «راه بلد» بپردازد تا بچه ها را از ميان صحرا عبور دهد. با اين حال او حساب کرد که پيدا کردن يک قاچاقچي با اسناد تقلبي که آنها را از ميان نقاط بازرسي مرزي عبور دهد حدود 5000 دلار در هر بچه برايش خرج برمي دارد.
طي پانزده سال گذشته، بودجه گشت مرزي تقريبا پنج برابر شده است. ميانگين هزينه راه بلدها طبق آن به حدود 2600 دلار در سال 2008 افزايش يافته است. در عين حال قيمتي که به شدت افزايش يافت به صورت عبور از مرزي است که سابق بر اين کمتر از يک روز در اطراف سان ديگو وقت مي برد و اينک از ميان صحراي آريزونا بين سه تا چهار روز طول مي کشد. در 1994 تعداد 24 مهاجر در تلاش براي گذشتن از مرز مردند. در سال 2008 آمار مرده ها به 725 نفر رسيد. محاسبه مهاجراني که من از آنها سخن مي گويم به حد کافي روشن بود. شخصي که مي خواهد بچه هاي خود را از طريق پست بازرسي به آمريکا بياورد، بايد مدت طولاني تر کار کند تا قيمت عبور را به دست آورد. اما اين کار خطر مردن بچه هايش در امتداد مسير را کاهش خواهد داد.
بحث بين آمريکايي ها درباره مهاجرت غيرقانوني ماهيتا بحث درباره قيمت ها است. منتقدان، مهاجران غيرقانوني را متهم به پايين آوردن دستمزد کارگران آمريکايي مي کنند چون که همان شغل را با دستمزد کمتري انجام مي دهند. آنها مي گويند مهاجران بار مالي بر ساکنان آمريکا تحميل مي کنند چون خدمات عمومي مثل تحصيلات براي فرزندانشان و خدمات پزشکي اضطراري دريافت مي کنند.
اين استدلالات ضعيف تر از آني هستند که در ظاهر به نظر مي رسند. بيشتر مهاجران غيرقانوني با استفاده از کارت هاي هويت ساختگي در دفاتر کار مي کنند و مثل هر کارگر ديگري، ماليات از حقوقشان کم مي شود. آنها نمي توانند از مزاياي بيشتر برنامه هاي دولتي بهره مند شوند. و شواهد اندکي موجود است که مهاجران دستمزد کارگران آمريکايي را پايين مي آورند. فقط برخي بخش ها وجود دارند چون که کار مهاجران ارزان است- صنعت کشاورزي کاليفرنيا به ذهن مي رسد. در حالت نبود مهاجران، مشاغل در کشتزارها در کنار انواع مشاغل از مزارع تا کارخانه بسته بندي ناپديد خواهد شد. آنگاه به جاي توليد توت فرنگي و مارچوبه، آنها را از خارج وارد خواهيم کرد.
مهاجران غيرقانوني بر قيمت ها در آمريکا تاثير مي گذارند. يک بررسي محاسبه کرد جهش تعداد مهاجراني که بين سال هاي 1980 تا 200 تجربه شد، ميانگين قيمت خدمات از قبيل خانه داري يا باغباني را بيش از 9 درصد کاهش داد که عمدتا ناشي از دستمزدهاي کمتر براي اين مشاغل بوده است. با اين حال، مهاجرت تاثير ناچيزي بر دستمزد آمريکايي ها داشت چون که مهاجران فقير غيرقانوني در بازار کار با ساير مهاجران فقير غيرقانوني رقابت مي کنند.
سياست مهاجرت را هميشه کساني تعيين کرده اند که هزينه ها را متحمل شده و فايده ها را به سمت خود مي کشند. نظام سياسي، مهاجران غيرقانوني را تحمل مي کند چون کار ارزان آنها براي کشت و صنعت و ساير صنايع مفيد است. اين مهاجران براي آمريکايي هاي طبقه متوسط ، پرستاران ارزان فراهم مي کنند. پس با وجود حمايت ظاهري روساي جمهور از نياز به اصلاح قانون مهاجرت، هيچ کار مشخصي انجام نخواهد شد. ايجاد مسير قانوني براي مهاجران غيرقانوني در آمريکا تا کار کنند، از جنبه سياسي پرريسک بوده و انگيزه بزرگي براي جريان هاي غيرقانوني تر فراهم مي سازد. برعکس، جلوگيري کامل از مهاجرت غيرقانوني نيز هزينه وحشتناکي دارد. وضعيت موجود تقريبا شبيه حالت خانه به دوشي مهاجران است.
فراز و فرود مهاجرت همچنان ادامه خواهد يافت؛ فراز و فرودي كه با اندازه گيري احتمال يافتن مشاغل با حداقل دستمزد- نخستين قدم بر نردبان رونق و رفاه- توسط مهاجران بالقوه در برابر هزينه هايي تعيين مي شود که مرزداري خشن تحميل مي کند. قيمت هر از گاهي بسيار بالاخواهد بود. با اوج گرفتن بيکاري پس از بحران مالي 2008، بيشتر مهاجران بالقوه تصميم به ماندن در کشور خود گرفتند. وزارت امنيت داخله برآورد مي کند که جمعيت مهاجران غيرقانوني از اوج خود در سال 2007 با 1 ميليون نفر کاهش به 8/10 ميليون در سال 2009 رسيد، اما ثابت خواهد شد اين افت چيزي بيش از يک نوسان گذرا در روند گسترده تاريخي نيست.
ظرفيت قيمت ها در شکل دهي به انتخاب هاي مردم را در نظر بگيريد. تقريبا شگفت آور است که دولت ها از قيمت ها بيش از اين براي هدايت رفتار مردم استفاده نمي کنند. براي نمونه، جوش و خروش براي تندرستي عمومي شايد روش خوبي براي آگاه سازي مردم از خطرات رفتارهاي معين مثل سيگارکشيدن يا مصرف مواد مخدر باشد، اما آنها هيچ وقت تاثيري شبيه قيمت ها در وادار کردن مردم به ترک چنين رفتاري را ندارند. چهار دهه پس از اينکه ريچارد نيکسون «جنگ عليه موادمخدر» را شروع کرد، همچنان مصرف مواد با سرسختي محبوب مانده است. بين 1988 تا 2009، درصد دانش آموزان سال آخر دبيرستان که تاييد کردند در يک ماه گذشته مواد مصرف کردند از 16 درصد به 23 درصد افزايش يافت. سهم نوجواناني که در همان دوره سيگار کشيده بودند از 28 درصد به 20 درصد کاهش يافت.
اين حالت تناقض نمايي است. با اينکه خريد سيگار براي نوجوانان غيرقانوني است بزرگسالان به راحتي مي توانند سيگار تهيه کنند. برعکس، خريد مواد مخدر براي هر کسي غيرقانوني است. اگر کسي با يک ذره کوکائين در ايالت ايلينويز گير بيفتد به سه سال زندان محکوم مي شود. با اين حال تفاوت از حالت تناقض نما بودن خارج مي شود اگر ببينيم چگونه قيمت اين کارهاي بد طي زمان تغيير کرده است. مجموعه ماليات هاي شهري، ايالتي و فدرال، قيمت يک بسته سيگار را از 1990 تاکنون حدود 20/5 دلار افزايش داده است. در اول ژولاي 2010 کمترين قيمت يک بسته سيگار در شهر نيويورک با 6/1 دلار افزايش به 80/10دلار رسيد که 5/7 دلار از اين مبلغ ماليات است. برعکس، قيمت خرده فروشي يک گرم کوکائين در خيابان هاي نيويورک در سال 2007 رقم 101 دلار بود که حدود 27 درصد کمتر از 1991 است. قيمت هروئين 41 درصد سقوط کرده و به 320 دلار رسيد. کاهش قيمت ها بيانگر شکست سياست هايي است که عرضه مواد مخدر غيرقانوني را به درون بازار آمريکا متوقف مي سازد. اما اين شکست يک راه حل نهاني را نيز نشان مي دهد: با قيمت به حد کافي بالا، نوجوانان از بازار خارج خواهند شد. قانونمند کردن مواد مخدر و سپس ماليات گرفتن از آن شايد مسير کارآمدتري براي جلوگيري از مصرف مواد باشد.
ملاحظه کنيد با دخالت دولت در ارزان کردن قيمت بنزين چه چيزي توانستيم به دست آوريم. در آمريکا، بنزين ارزان به مردم امکان داد تا به خانه هايي بزرگ تر و دورتر از محل کار، مدرسه و مراکز خريد حرکت کنند. دقيقا در يک دهه گذشته، ميانه ميزان آمد و شد آمريکايي ها به محل کار از 15 کيلومتر به 18 کيلومتر افزايش يافت. زيربناي يک مسکن معمولي نيز بيش از 3 درصد بيشتر شد.
شهرهاي اروپا به ندرت بي حساب گسترش يافتند. اين شهرها صدها سال قبل ساخته شده بودند زماني که مسافت هاي طولاني را طي کردند، هزينه زيادي برحسب زمان و زحمت مي برد. طي انقلاب فرانسه، فرار لويي شانزدهم از پاريس به وارنس به مسافت 250 کيلومتر، بيست و يک ساعت طول کشيد. گسترش يافتن امروزي شهرها به واسطه ماليات بر بنزين محدود شده است. اروپايي ها دو تا سه برابر آمريکايي ها بابت بنزين مي پردازند. اين از دلايلي است که چرا هيستون در تگزاس تقريبا جمعيتي به اندازه شهر بندري هامبورگ دارد، اما در هر مايل مربع آن 2500 نفر کمتر زندگي مي کنند. با تمام تفاوت ها بين شکل بندي شهرهاي آمريکايي و اروپاي غربي، آنها به طرز عجيبي بسيار متفاوت از توسعه شهرها در بلوک شوروي هستند جايي که قيمت هاي بازار نقش اندکي در تخصيص زمين ايفا مي کند. هفتاد سال تخصيص کمونيستي توسط فرامين بوروکراتيک، مناظر شهري ايجاد کرد که با کارخانجات قديمي لکه دار مي شد که در مناطق اوليه مرکز شهر رو به ويراني مي گذاشتند در حالي که مناطق مسکوني در فاصله هاي دورتر از مرکز شهر از طريق حلقه هاي آپارتمان هاي عصر استالين، عصر خروشچف و عصر برژنف گسترش مي يافتند. يک بررسي که کارشناسان برنامه ريزي و تامين مسکن بانک جهاني پس از فروپاشي شوروي انجام دادند دريافت که 5/31 درصد از مناطق گسترش يافته در مسکو در تصرف صنايع بود در حالي که اين نسبت در سئول 6 درصد و در هنگ کنگ و پاريس 5 درصد بود. در پاريس که مردم هزينه بالايي براي زندگي در نزديک مرکز شهر و امکانات رفاهي آن مي پردازند، تراکم جمعيت در سه کيلومتري مرکز شهر به اوج مي رسد. در مسکو اين تراکم در پانزده کيلومتري شهر به اوج مي رسد.
قيمت ها بسياري از پويايي هاي پراکنده در طول تاريخ بشر را معنادار مي سازند. پيشرفت ها در فناوري حمل و نقل که هزينه فاصله را کاهش داد نخستين موج بزرگ از جهاني شدن اقتصادي در قرن نوزدهم را ممکن كرد. شيوع چاقي محکوم به وقوع بود؛ زماني که بدن هاي طراحي شده براي بقا در يک محيط غذاي کمياب که هر وقت مي توانستند تا خرخره مي خوردند، خودشان را در محيط انباشته از کالري هاي ارزان و فراواني يافتند که فناوري مدرن با خود آورد.
با بازديد از مکان هايي که به قيمت ها اجازه داده نمي شود تا وظيفه خويش را انجام دادند روش هاي اندکي بهتر براي درک قدرت قيمت ها وجود دارد. طي سفري که چند سال پيش به سانتياگو در کوبا داشتم، سوار خودرويي شدم که راننده آن يک زن کثيف و خاک آلود بود که با کمال شگفتي من، مشخص شد پزشک کودکان در بيمارستان اصلي شهر است. او تکيده و لاغر مثل يک ني به جادوگرها شبيه بود. دو تا از دندان هاي جلويي اش افتاده بود. او به من گفت دندان ها در هنگام سوءتغذيه اي افتادند که پس از فروپاشي شوروي در 1991 شريان اقتصادي کوبا را قطع کرد. اين پزشک مالک يک خودروي لاداي درب و داغان بود. او خيلي باهوش بود. اما به غير از اين، زندگي اش ظاهرا هيچ تفاوتي با هر ولگرد خياباني نداشت که از بازار سياه با ميزان تحمل محدود ارتزاق مي کند، دوره گردي مي کند يا يک باکس سيگار از پشت يک کاميون برمي دارد. او بابت رانندگي و گردش شهر در تمام روز ده دلار از من گرفت. من به فکر فرو رفتم که چگونه تصميمات جمعي که امکانات کوبا را در آن زمان شکل مي داد کار را به جايي رسانده است که يک پزشک کودکان به اين نتيجه برسد چنين معامله اي با ارزش است.
همانند هر چيز قدرتمندي، بايد با قيمت ها با احتياط کار کرد. دستکاري کردن قيمت ها مي تواند پيامدهاي ناخواسته ايجاد کند. به خاطر زاد و ولد پايين در استراليا، در ماه مه 2004 دولت استراليا اعلام کرد که هر کس پس از اول ژولاي بچه به دنيا آورد سه هزار دلار استراليا «پاداش بچه» دريافت خواهد کرد. واکنش خيلي آني بود. مادران پا به ماه سزارين هاي خود را به تعويق انداختند و هر کاري که مي توانستند کردند تا بچه ديرتر به دنيا آيد. در ماه ژوئن تولدها کاهش يافت. و در اول ژولاي، استراليا تعداد زايمان هايي در يک روز را تجربه کرد که در سه دهه گذشته سابقه نداشت.
زماني که شاه ويليام سوم ماليات بر پنجره را در انگلستان در 1696 وضع کرد ماليات گرفتن از خانواده ها بر اساس تعداد پنجره ها در خانه ها بايد ايده خوبي به نظر مي رسيد. خانه هايي که تا ده پنجره داشتند دو شيلينگ بپردازند. املاکي که بين ده تا بيست پنجره داشتند چهار شيلينگ بپردازند و خانه هاي با بيش از بيست پنجره، هشت شيلينگ بپردازند. اين ماليات منطقي بود. پنجره ها به آساني شمارش مي شد و به آساني قابل ماليات گرفتن بود. اين عادلانه بود: مردم ثروتمند احتمال بيشتري داشت که خانه هاي بزرگتر با پنجره هاي بيشتر داشته باشند؛ بنابراين پول بيشتري بپردازند و دشمني شديد مردم با ماليات بر درآمد را رفع نمايد. اما شاه واکنش مردم را به حساب نياورد. آنها پنجره هاي خانه هايشان را مسدود کردند تا ماليات کمتري بپردازند. امروز پنجره هاي مسدود شده در ادينبورگ به تصاوير پيت معروف هستند به ياد ويليام پيت که ماليات را در 1784 وارد اسکاتلند کرد.
اقدامات ظاهرا معتدل را مي توان با تغيير دادن، اگر چه اندک، ارزيابي هاي مردم از هزينه و فايده در سراسر جامعه معکوس کرد. چنين حالتي در سقف سرعت 90 کيلومتر در ساعت وجود داشت که در 1974 به منظور صرفه جويي در مصرف بنزين پس از نخستين بحران نفتي مطرح شد؛ زماني که کشورهاي عربي در واکنش به تصميم آمريکا در مجهز کردن اسرائيل پس از جنگ يوم کيپور صدور نفت را متوقف کردند.
صرفه جويي در مصرف بنزين هدف معقولي در آن زمان بود. اما راهبرد واقعا فاجعه بار بود، چون که ارزش زمان راننده را ناديده مي گرفت. در سقف قانوني جديد، سفر 110 کيلومتري حدود يک ساعت و شانزده دقيقه زمان مي برد، شانزده دقيقه بيشتر از سرعت 110 کيلومتر. با ملاحظه اينکه دستمزدهاي کارگران توليد در 1974 حدود 30/4 دلار در ساعت بود، اين شانزده دقيقه آمد و شد به محل کار براي کارگر معمولي حدود 15/1 دلار هزينه برمي داشت.
در1974 يک گالن بنزين تقريبا 4 ليتري بدون سرب پنجاه و سه سنت قيمت داشت. يک راننده براي اينکه به نقطه سربه سر برسد نياز به 17/2 گالن در هر سفر صرفه جويي دارد. براي اينکه اين اتفاق بيفتد، نياز به جهش بزرگي در صرفه جويي سوخت داريم: 22 درصد افزايش در کارآيي سوخت براي مثال يک شورولت يا دو برابر کردن کارآيي سوخت هونداي سويک. البته پايين آوردن سقف سرعت، اين بهبودي را عايد نکرد. پس رانندگان قانون جديد را ناديده گرفتند.
در 1984، مشخص شد رانندگان در شاهراه هاي بين ايالتي در نيويورک 83 درصد اوقات از سقف سرعت 90 کيلومتر در ساعت تخطي مي کنند. آنها با خريد راديوهاي باند شهروندان براي هشداردادن به يکديگر درباره نزديک شدن پليس راه، 50 تا 300 دلار را به باد دادند. بين 1966 و 1973 حدود 800 هزار مجوز باند شهروندان وجود داشت که کميسيون ارتباطات فدرال صادر کرده بود. در 1977 تعداد راديوهاي باند شهروندان در جاده ها به 25/12 ميليون عدد رسيد. پليس ها آنگاه به اين واکنش راننده ها با نصب رادار واکنش نشان دادند. رانندگان با خريد دستگاه هاي رادارياب واکنش نشان دادند. برخي ايالت ها قوانيني به تصويب رساندند که رادارياب ها را غيرقانوني مي ساخت. من شک ندارم که کنگره آمريکا هنگام تصويب قانون اضطراري صرفه جويي انرژي در بزرگراه ها، انتظار اين زنجيره از رويدادها را نداشت. در 1987 سقف سرعت به 105 کيلومتر افزايش يافت و در 1995 قانون سقف سرعت فدرال به کلي لغو شد.
قيمت ها ما را به کجا مي برد؟
ارشميدس رياضيدان بزرگ سده سوم پيش از ميلاد، گفت براي حرکت دادن زمين فقط به يک اهرم، يک تکيه گاه و يک مکان محکم براي ايستادن نياز دارد. حرکت دادن نياز به يک قيمت دارد. نرخ ازدواج کاهش يافته است نه چون سليقه ها تغيير کرده است، بلکه چون قيمت ازدواج افزايش يافته است که برحسب فداکردن چيزهاي ديگر بر اساس ازدواج قابل اندازه گيري است. ما تعداد بچه کمتري داريم چون که بچه داشتن پرهزينه تر شده است. اقتصاددانان نظر مي دهند که کليساي کاتوليک طرفداران خود را از دست داده است نه چون که مردم حالاديگر به خدا باور ندارند، بلکه چون حق عضويت در مقايسه با کليساي انجيلي بسيار گران شد و اعضاي کليساي انجيلي سرمايه گذاري بيشتري در کليسا مي کنند و بنابراين وفاداري و حضور بيشتري برمي انگيزد.
کتاب «قيمت هر چيز»، ما را به فروشگاه خواهد برد، جايي که کشف خواهيم کرد چگونه برچسب قيمت روي روانشناسي ما اثر مي گذارد و هوشمندانه ما را به خريد دعوت مي کند. اما ما فراتر از معاملات تجاري روزمره کوشش خواهيم کرد، بررسي کنيم چگونه ساير قيمت ها بر شيوه زندگي مردم تاثير مي گذارند. در برخي فرهنگ ها، مردان چندين زن دارند تا امکان بچه آوردن را به حداکثر ممکن برسانند. در ساير فرهنگ ها والدين جنين دختر را سقط مي کنند تا متحمل هزينه ازدواج دخترها نشوند. بسياري از رفتارهايي که «تغيير فرهنگي» مي ناميم در واقع براي اين انجام مي شوند که بودجه مان را با تغيير قيمت ها انطباق دهيم. ما بررسي مي کنيم چرا کارفرمايان به جاي به برده گرفتن کارگران به آنها دستمزد مي دهند. ما بحث خواهيم کرد، چرا هر چقدر که ثروتمندتر مي شويم، کالايي که ارزش بيشتري پيدا مي کند وقت آزاد کمياب شده ما است. و ما متوجه خواهيم شد که به رغم چسبيدن به اين مفهوم که زندگي قابل قيمت گذاري نيست، ما اغلب قيمت نسبتا پاييني روي عمر و زندگي خود مي گذاريم.
و متوجه خواهيم شد قيمت ها مي توانند ما را به راه اشتباه نيز بکشانند. ما هنوز به صورت يک تمدن، نمي دانيم بابت اختلالات اقتصادي که از مارپيچ به سمت بالادر قيمت خانه هاي آمريکايي بين 2000 و 2006 به وجود آمد مجبور خواهيم شد چقدر بپردازيم يا اگر به يک سده پيش برگرديم قيمت ارزان بنزين در دهه 1900 را شايد بتوان علت خسارات زيست محيطي شمارش ناپذير دانست. پس قيمت ها مي توانند خطرناک نيز باشند.
نظرات برخي اشخاص درباره اين کتاب تيم هارفورد نويسنده کتاب اقتصاددان مخفي
کتاب پورتر، نگاهي مجذوب کننده به قيمت هايي مي اندازد که آگاهانه و ناآگاهانه روي هر چيزي از يک گالن بنزين تا يک کليه اضافي مي گذاريم. هر کسي مي تواند از اين کتاب هوشمندانه چيزي ياد بگيرد همان طور که من ياد گرفتم.
تايلر کوئن، نويسنده همکار وبلاگ مارجينال روليوشن
هر چيزي در اين جهان قيمتي دارد، اما قيمت چه معنايي دارد و چگونه تعيين مي شود؟ اين روايت مسحورکننده بهترين کتاب درباره اين پرسش هاي بسيار مهم و کاملاانساني است. تقريبا در هر صفحه کتاب يک تکه اطلاعات جالب و باارزش وجود دارد.
گري بکر، اقتصاددان برنده جايزه نوبل
پورتر نقش ارزشيابي هاي اقتصادي را نه فقط در تعيين هزينه يک فنجان قهوه بلکه در چقدر اين كه افراد و جامعه مايل به پرداخت پول براي کاهش دادن احتمال مرگ از مثلابيماري يا سانحه خودرو هستند و حتي منطق اقتصادي در پشت اينکه کي با کي ازدواج مي کند و چانه زني بين زوجين در هنگام ازدواج را نشان مي دهد. من اين کتاب را به هر کسي توصيه مي کنم که علاقه مند به يک بحث سرگرم کننده و کاملابينش مندي است که چگونه انتخاب ها در دامنه کامل رفتار انساني صورت مي گيرد.
نويسنده: ادواردو پورتر
مترجم: جعفر خيرخواهان