مشکلات مشاور مدیریت در ایران
خیلی از ما معمولا تا بیمار نشویم به پزشک مراجعه نمیکنیم. برخی کمی تدبیر به خرج داده با توجه به اصل «علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد» یک چکاپ 6 ماهه یا یک ساله در برنامه زندگی خود میگذارند.
تعدادی هم علاوه بر سیاست پیشگیرانه قبلی سعی میکنند با ورزش و رعایت دائم بهداشت، خوراک و سلامت روان، احتمال بیماری را نهتنها تا حد قابل ملاحظهای کاهش میدهند بلکه بازده فکری و قدرت جسمانی خود را باتوجه به اصل «عقل سالم در بدن سالم» در مقایسه با دیگران افزایش داده و زندگی پر بار و پر نشاط تری را به همراه یک محیط رقابتی خلق کنند.
حال فرض کنید افرادی که به طور متوسط ضعیف، بیمار و بسیار آسیبپذیرند اما نه از بیماری خود چندان میدانند و نه اعتقاد به پزشکهایی دارند که برای تمام بیماریها 4 یا 5 نسخه/ داروی تکراری و جهانشمول (آنهم نسبتا قدیمی و کسل کننده) بیشتر در جیبشان نیست.
اگر بگوییم رابطه بین اکثر صاحبان صنایع و سازمانهای تجاری کشور با شرکتهای مدیریت مشاوره چنین وضعیتی است خیلی اغراق نباشد. مدیریت مشاوره Management Consulting، یکی از صنایع مادر در اقتصاد دانشمحور بسیاری از کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته، صنعتی است با قدمت بیش از 100 سال که از شرکت Arthur D. Little شروع و در حال حاضر تنها در آمریکا سالی حدود 162 میلیارد دلار درآمدزایی میکند (حدود سه برابر درآمد فعلی نفت ایران) و برای بیش از یک میلیون و سی هزار نفر نیز ایجاد شغل میکند. بهعنوان مثال شرکت بینالمللی مدیریت مشاوره KPMG بیش از 20 میلیارد دلار در سال گذشته درآمد داشتهاند، رقمی نزدیک به درآمد شرکتهای بزرگ نفتی مانند OMV اتریش.
وضعیت سرمایهگذاری برای مدیریت مشاوره
باید گفت آمار چندان دقیقی در دست نیست اما مقیاسهایی چند موجود است. بهعنوان مثال، یکی از مجموعههای بزرگ صنعتی کشورمان که درآمد نزدیک به 3 میلیارد دلار در سال دارد سالانه حدود 1 تا 2 میلیون دلار حاضر است هزینه مدیریت مشاوره کند. این قیاس (یعنی دادن کمتر از یک هزارم در آمد برای مشاوره) که باز هم بسیار بیشتر از برخی شرکتهای دیگر در کشورمان است خود حاکی از یک رویکرد است. معادل آن در مثال این است که درآمد فردی معادل صد میلیون تومان در سال باشد اما حاضراست حدود پنجاه هزار تومان خرج چکاپ و سلامت سالانه خود برای پیشگیری و مبارزه با بیماریهای احتمالی کند و انتظار هم دارد خود شکوفا و با نشاط بماند.
نگاه مدیران به سازمان
قفسههای دفتر کار برخی مدیران احتمالا پر است از 4 یا 5 تیپ گزارش مشاوره مانند طراحی نظام پیشنهادها و اندازهگیری عملکرد و رضایت کارکنان/مشتری، نقشه راه مدیریت دانش، نظام کیفیت و نسخههای ایزو، مدلهای تعالی سازمان و مدیریت استراتژیک به وسیله کارت ارزیابی متوازن. این در حالی است که احتمالا هر دوی مشاور و مدیر در ته دل خود حس میکنند موردی که شاید بیشتر احتیاج باشد و کمتر بدان توجه میشود این است که چرا چنین نقشهها، نظامها، نسخهها و مدلهایی درعمل خیلی موثر نیستند. واقعا نه کیفیت محصولات آنچنان بالا میرود، نه دانش افراد با اشتیاق در سازمان تقسیم میشود، نه مشتریها عموما راضی هستند، نه اغلب کارکنان، نه خود مدیران و نه اکثر صاحبان صنایع. این موضوع نیازمند پژوهشی مفصل است، اما بخشی از جواب به آن در نگاه معمول اکثر مدیران و مشاوران ما به سازمان نهفته است، نگاهی که بیشتر به نگاه یک مهندس به یک مکانیزم میماند. دلمشغولی با مفاهیمی مانند کنترل و همسو کردن نیروها، اندازهگیری رفتار، تعریف شاخص عملکرد و تولید جداول و نمودار فعالیتها و فرآیندها و نهایتا طراحی رفتارهای تکرارپذیر و قابل پیشبینی همه و همه برای توجیه عملکرد و نهایتا دریافت گواهینامه ها و جایزههای سازمانی (مدارک دال بر شایستگی مجموعه ریاستی سازمان) است. به علت نداشتن مطالعه، و فرصت نقد و همینطور عدم شناخت ساختار قدرت، مدیران یا مشاوران مشکلات را بیشتر از جنس مشکلات تکنیکی، نرم افزاری یا نظارتی میبینند و فکر میکنند که میتوان آنها را با تحلیلهای فنی و ابزاری مدیریت کرد.
نگاه مدیران به حرفه مدیریت
با توجه به مطالب فوق رویکرد مدیران نسبت به حرفه مدیریت را میتوان به دو نگاه کلی تقسیم کرد (الف) نگاه فنی و ابزاری (ب) نگاه ریاستی. در نگاه ریاستی مجموعه مدیریت سازمان معتقد است که برای بقا و یا ترقی باید مدیرانی تقریبا همه چیزدان بود (به خصوص در نشستها و زمانهای تصمیمگیری) به قسمی که سازمان یا مجموعه زیر دست، حول محور خودباوری آنها بچرخد. در غیر اینصورت کنترل و نظارت بر آن قلمرو دشوار خواهد بود. عباراتی مانند «من در این حوزه مدیریتی مطلع/ کارشناس نیستم»، «من نمیتوانم در اینباره آسیبشناسی/ تحلیل سازمانی کنم»، «من مقصر این تصمیمگیری بودم» و یا «درمان بیماری این قسمت سازمان با علم من مقدور نیست و احتیاج به مشاوره دارم» را به ندرت میتوان از زبان این مدیران شنید. اگر هم شنیده شود یا در خصوص احتیاج به همان ابزارها، نرمافزارها، و گزارشهای توجیه عملکرد فرمالیته است و یا اینکه برای پکیجهای جدید مشاوره از آن یک هزارم درآمد سالیانه ارزش بیشتری قایل نیستند. بنابراین در این دور باطل نه مدیریت اعتقادی به مشاورههای واقعا مدیریتی دارد، و نه اعتقاد و آمادگی آن را دارد که مشاوران (بعضا جوانتر از خود وی) در کارهای ریاستی وارد شوند و وی را نقد و توصیه کند، و نه مشاور این فرصت را می یابد که ساختار شکنی کرده و فراتر از تولید نسخههای فرمالیته و جهانشمول حرکت کند.
اکثر صنایع و سازمانهای تجاری ما در مقایسه با سازمانهای کشورهایی که رقمی نزدیک به 2 درصد تولید ناخالص خود (بیش از 300 برابر استاندارد ما) را فقط برای مشاوره مدیریت (نه حتی مشاورههای درمانی، بیمه، یا اتاق فکرهای راهبردی) هزینه میکنند، آنچنان حرفی برای گفتن ندارند. بخشی از این مشکل به ساختار مدیریت و نوع نگاه به مشاوره در آنها بازمیگردد. خلاصه اینکه آسیبها و بیماریهای مختلف که بیمار ما شناختی هم از آنها ندارد، بازده و توان او را کاملا تحلیل داده است، با دنیای رقابت واقعی غریبه است، از نوآوری واقعی هراس دارد، رشدش مختل شده، اما اصرار دارد جایزه تعالی و خود شکوفایی که توسط همان پزشکان مشاورش تهیه شده با افتخار بالای سر خود ببرد