پروفسور مایکل پورتر: چگونه کسب و کارهای بزرگ میتوانند مشروعیت دوباره در جامعه به دست آورند؟
نویسنده: پروفسور مایکل پورتر*
* استاد دانشکده کسب و کار دانشگاههاروارد، (Business Weak – May 2010)
منبع: Harvard Business Review
سلیم خلیلی مشاور مدیریت در حوزه بازاریابی و فروش، منابع انسانی، عارضه یابی، مدیریت استراتژیک و … و مدرس دوره های زبان بدن، مشتری مداری و …. این مطلب را برای شما انتخاب کرده است
امروزه نظام بازار و مشروعیت ماهوی کسب و کار به واسطه نرخ بالای بیکاری، افزایش فقر و ناخرسندی عمومی از بیتوجهی سازمانها به چالش کشیده میشود.
بسیاری از سازمانهای بزرگ با احساس چنین التهابی در سطح جامعه، حتی بهرغم زمزمههای احیای رونق اقتصادی، توجه خود را بهطور فزایندهای بر مسوولیت اجتماعی متمرکز میکنند. مشکل اینجا است که تلاش آنان در مواجهه با چالش پیش رو و برداشتهای منفی جامعه نسبت به کسب و کارهای بزرگ، چندان موثر نیست.
کسب و کارها باید راهی را بیابند که به شکل مثبتی در اجتماع حضور یابند، ولی تا زمانی که فعالیتهای اجتماعی خود را جدا از کسب و کار اصلی ببینند، این امر محقق نمیشود. در حقیقت به جای تاکید بیشتر بر فعالیتهای متمرکز بر مسوولیت اجتماعی- اقتصادی، رهبران کسب و کار باید در سطح محلی، ارزش افزوده ایجاد نمایند. منظور من از این مطلب، رقابت کردن به نحوی است که با فعالیتهای شرکتها در جوامع، همزمان شرایط اجتماعی و سطح رقابتپذیری آن جوامع، ارتقا یابند. اکنون زمان آن است که ضمن کاستن تفاوتها از نیازهای مشترک کسب و کار و جامعه بهره برد.
فرصتهایی که ارزش افزوده مشترک میان جامعه و کسب و کار ایجاد میکنند، باید بهصورت دقیقی با فعالیت کسب و کار اصلی سازمان، یعنی جایی که مهارتها، منابع و تجربیات عملیاتی جدید در جهت پیشبرد بهرهوری به کار گرفته میشود تلفیق شوند، در عین اینکه همزمان به جامعه نیز سود میرسانند. ما راههای بسیاری را برای ایجاد ارزش افزوده میبینیم که از کاهش آلودگی تا ارتقای بهرهوری (و دستمزد) کارگران کم درآمد قابل طبقهبندی است. این تغییر و تحول در عملیات کسب و کار اصلی سازمانها است که فراتر از انگیزه کمکهای خیریه، مشروعیت کسب و کار را حفظ میکند. هیچ جایی فرصتها و ضرورت ایجاد ارزش افزوده به اندازه مناطق محروم، یعنی جایی که فقر در آن متمرکز است، روشن و واضح نیست.
نابرابری اقتصادی منجر به ایجاد چالشهای بنیادینی در نظام سرمایهداری میشود و این نابرابری حل نمیشود، مگر زمانی که جوامع محروم را قادر سازیم تا در نظام بازار رشد کنند و تنها راه آن، از طریق شرکتها و مشارکت «کسب و کار» است. مردم نیاز به مشاغل در دسترسی دارند که راه رسیدن به درآمدهای خوب را در نزدیکی محل زندگی شان فراهم کند. این مهم، فقط به کمک «کسب و کار» ممکن میشود.
کسب و کارهای بزرگ در شهرهای کوچک:
شهرهای کوچک، بیش از ایجاد شغل، به کسب و کارهای کوچک نیاز دارند. شرکتهایی با کمتر از 100 نفر کارمند، حدود 60 درصد از مشاغل آمریکا را در سالهای 1998 تا 2007 تشکیل میدادند که در جوامع محروم این مقدار حتی بالاتر است. نه تنها کسب و کارهای کوچک برای کارمندان و مالکان آن ثروت ایجاد میکنند، حتی شرکتهایی که در مناطق محروم واقع میشوند، سهم بیشتری را از استخدام افراد محلی دارند.برخلاف بعضی تصورات، هزاران کسب و کار با پتانسیل رشد بالا در جوامع درونشهری وجود دارد و ظرفیت کارآفرینی این بخش در حال شکوفا شدن است. ما نیازمند تعداد بیشتری از کسب و کارهای اینچنینی هستیم که نه تنها افراد محلی یک منطقه را استخدام کند، بلکه به کل جامعه جان دوباره ببخشد. یکی از موثرترین راهها برای رسیدن به این مقصود، فعالیت شرکتها و موسسات بزرگی است که اقتصاد شهرهای کوچک را در راستای اقتصاد یک کشور، توسعه میدهد. در حدود 20 درصد از شرکتهای طبقهبندی شده توسط S & P 900 و صدها بیمارستان و دانشگاه بزرگ دیگر در مناطق شهری محروم اداره میشوند. این سازمانها کارفرمایان عظیمی هستند. آنها صدها میلیارد دلار کالا و خدمات خریداری میکنند و از راههای بیشماری بر اقتصاد شهرهای کوچک تاثیر میگذارند. اغلب چنین سازمانهایی برنامههای کمکرسانی فعال دارند و در بین این شرکتها رایج است که مطالعاتی برای نشان دادن تاثیر اقتصادی این فعالیتها انجام دهند تا از این راه وجهه خود را در اجتماع بهبود بخشند.برخلاف این واقعیت که سلامت اقتصادی اجتماع واقع در محل استقرار سازمانهای بزرگ، تاثیر عمدهای بر بهرهوری، استخدام، پایهریزی و تداوم برخورداری از مشتری دارد، بسیاری از این سازمانها فاقد یک استراتژی هستند که از احیای جامعه بهعنوان ابزاری برای ارتقای رقابتپذیری خود استفاده نماید. خوشبختانه برخی از شرکتهای پیشرو شروع به اتخاذ چنین استراتژی کردهاند. برای مثال شرکت AT&T به مزایای حاصل از تامینکنندگان رو به رشد محلی در خصوص تقویت کارآیی زنجیره تامین خود، استخدام، سلسلهمراتب کاری و بازیابی جامعه پی برده است. کسب و کارهایی که مانند یک کسب و کار عمل میکنند و نه مثل اعطاکنندگان اعانه، بهطور قابلملاحظهای قدرتمندترین نیروها برای برخورد با این مشکلات جدی هستند که جامعه با آن روبهرو میباشد. این نوع تلاش شرکتها چنانچه با اصل ارزش افزوده مشترک همراه شود، آن چیزی است که من معتقدم موج بعدی نوآوری و بهرهوری در اقتصاد یک کشور را خواهد ساخت. این تلاشها منجر به احیای منطق اقتصادی سرمایهداری خواهد شد و همچنین شانسی دوباره در جهت مشروعیتیابی مجدد کسب و کارها، ارائه خواهد داد.