نقش منحصر به فرد زنان در فضای كسبوكار
حال اگر زنی فعالیت اجتماعی یا اقتصادی نیز داشته باشد به واسطه وارد کردن خصایص زنانه به عرصه فعالیت، که عمدتا مردسالارانه است، نقش پررنگ تری در جامعه پیدا میکند و به طریق اولی هر چه جامعه ناآمادهتر برای پذیرفتن نقش زنان باشد این نقش پررنگ تر و با اهمیت تر میشود.
با این دیدگاه نقش «زنان مدیر کارآفرین» در ایران نقشی بسیار پررنگ و تاثیرگذار است. جامعه ما با وجود پیشرفتهای قابل توجه در دهههای گذشته، در زمینه نگرش به زنان و نقش آنان، چندان برای پذیرفتن زنانی که مدیریت کنند و صاحب ایدههای مستقل باشند آماده نیست.
مطابق آمارها این گروه از زنان در اقلیت به سر میبرند و فضای کسب و کار در ایران عمدتا مردانه است. با این حال بر اساس تجربههای شخصی دریافته ام که سطح مدیریتی زنان مدیرکارآفرین، با لحاظ کردن عوامل محدود کننده، از معدل مدیریت در کشور بالاتر است. به نظر میرسد سه عامل در این امر موثر باشد:
نخستین عامل این است که زنان به ندرت دچار یقینهای مردانه میشوند. مردان بر اساس ساختار روانی و جسمیخود بیشتر به تصاحب و تسلط تمایل دارند و به همین دلیل به یقین و قضاوتهای قطعی نیز تمایل بیشتری نشان میدهند.
همچنین مردان، به استثنای مدیران خودساخته، عمدتا کسب و کار را از پدر یا یک استاد به ارث میبرند. در وراثت نه تنها پول و دانش فنی بلکه آموزههای مدیریتی و اخلاقی نیز منتقل میشود.
بنابراین برخی از مدیران همواره عکسی از پدر یا استاد خود را در محل کار نصب میکنند که نشانه تفوق او بر ذهنیت پسر یا شاگرد است. آمیخته شدن خصوصیات مردانه با نصایح و فوت و فنکاری که از نسل قبل رسیده و متضمن موفقیت نیز بوده است راه را بر هر انتقاد و عوض کردن مسیر میبندد.
بدیهی است که یقین به درستی مطلق راه و فکر نکردن به فکری دیگر هر کسبوکاری را با شکست روبهرو میکند. دنیا مرتب در حال تغییر است پس هر نوع ایستایی عقبماندن از دنیا است.
اما زنان عموما وارث کسبوکاری نیستند و به طریق اولی وارث افکاری در زمینه مدیریت و تجارت هم نیستند.در شرایط فعلی زنان عمدتا با تکیه بر تحصیلات دانشگاهی یا حداقل دورههای مهارت آموزی وارد عرصه کسب و کار میشوند و منبع دارایی فکری شان کتابها و تئوریهای جدید است.
عموما زنان مدیر را سنتها هدایت نمیکند، چرا که آنان حتی در شرایط کنونی در عرصه کسبوکار معمولا شروعکننده هستند.
مثل زنانی که پس از سدهها حضور مرد بازیگر زن پوش در عرصه نمایش، خود نقشی را در نمایش برعهده گرفته باشند. این عیب بزرگترین حسن مدیریت زنان است. زنان مدیر کارآفرین خود راه را مییابند و طبیعی است که نمیتوانند منابع خود را صرف یقینهای نادرست و رفتن راههای اشتباه نمایند.
هیچ روشی حتی به عمر مدیریتی یک فرد پایدار و ثمربخش نمیماند. پس سنتهای تجاری مردسالارانه نمیتواند در این شرایط متلاطم به یاری کسی برسد. زنان عموما به طور اتوماتیک از این عیب مبرا هستند.
عامل دومیکه زنان را به مدیرانی متفاوت تبدیل میکند نگاه آنان به زیردستان است. زنان اغلب نگاه ابزاری به زیردستان خود ندارند و میتوانند زمینه بروز استعدادهای آنان را فراهم كنند.
این روش بهینه به خصوص در مورد زنان و دختران زیردست نمود بیشتری پیدا میکند. نگاه مردسالارانه اساسا ابزاری است اما نگاه زنانه با عاطفه و انسانیتر است. همچنین نگاه زنانه عمدتا عاری از برداشتهای مبتنی بر تبعیض جنسی است یا دست کم آن را کمتر در روابط کاری دخالت میدهد.
از این رو اغلب بهترین اتفاق در کارخانههایی که زنان مدیریت میکنند، میافتد و آن «توسعه منابع انسانی» است. شاید دلیل این وضعیت رفتار مادرانه مدیران زن در برابر رفتار پدرانه مدیران مرد است.
بر اساس تفاوتهای زیست شناختی و روانشناختی از پدران و مادران میدانیم که مادر عموما عشقی همه جانبه و بیدلیل به فرزندان خود دارد و عشقش چندان مشروط به رفتارهای فرزند نیست. مدیران زن میتوانند چنین موهبتی را در عرصه مدیریت وارد کنند و به زیردستان خود به عنوان انسانهایی که دارای روح و جان هستند، نگاه کنند و صرفا رفتارهای آنان را عامل جذب یا دفع قرار ندهند.
در این شرایط که البته تحقق آن مشکل است، زنان مدیر نقش مادری را به نقش رهبری پیوند میزنند و زیردستان خود را به سطح خود یا حتی بالاتر رشد میدهند. در اینجا نقش رهبری که نقشی رشد دهنده است تحقق مییابد. نقشی که برای مردان نیز قابل دستیابی است اما برای آنان از سازوکاری دیگر و کسب مهارتهایی بسیار به دست میآید، اما برای زنان راحتتر و آسانتر است.
عامل سوم دخالت ظرافتهای زنانه در طراحی و ساخت محصولات یا پیش گرفتن روشهای تبلیغات و بازاریابی و حتی طراحی محیط کار است. در این خصوص نیز زنان میتوانند خشونتهای محیطهای کاری مردسالارانه را کاهش دهند و فضا را برای کار بهتر و بهرهوری بیشتر آماده کنند.